02144056338
drshabanmandana@gmail.com
  • 02144056338
  • 02144025086
  • 02126159483
  • 09195711714

سوالات متداول

سلام من 22 سالم هست و در سن 20 سالگی خواستگاری داشتم که اولین فرد زندگی من بود و خب من ایشون رو میشناختم و تاحدودی هم عیب هاشونو هم خوبی هاشونو میدونستم تا حدود زیادی و منو ایشون قبل از خواستگاری رسمی یک سری صحبت هامونو انجام دادیم و هم رو ممیشناختیم وبعد از صحبت ها، تو یه سری موارد موافق هم بودیم ویک سری رو به عهده خانواده ها گذاشتیم وتا مرحله خواستگاری رسمی پیش رفتیم و خب تو اون مرحله کلا خانواده اش خیلی درست رفتار نکردن و موضوعی که میتونست حل بشه همه چی به هم خورد و اون فرد هیچ کاری نکرد برخلاف حرفاش... واقعا توقع داشتم حداقل سعی کنه درست کنه وهمون اقا بعد از یکی دو ماه رفتن خواستگاری یه فرد دیگه و عقد کردن و من این حجم از اتفاقات یهویی رو ننتونستم از یک اشنا بپذیرم و واقعا بی اعتماد شدم به همه کس از طرفی چون اولین ادم زندگیم بود(اخانواده من سنتی هستن و من هم یکی از معیارهام این هست که سنتی ازدواج کنم. و ادم احساساتی نبودم نسبت به این مساعل و بیشتر با منطقم تصمیم میگیرم تا احساسم) و خب یجورایی نمیتونم بپذیرم که چه اتفاقی افتاده ازطرفی به همه افراد با دید خوب نمیتونم نگاه کنم و تو این بعد از زندگیم واقعا موندم که چجوری میتونم به ادم دیگه ای اعتماد کنم. من چجوری میتونم فراموش کنم این اتفاق بد رو؟
من ۳۷ سالمه و ۴ساله ازدواج کردم با پسری که ۸ سال ازم کوچیکتره. سه سال دوست بودیم و بعد ازدواج کردیم تو دوستی خیلی خوب بود همش بیرون میرفتیم و جمعه ها برنامه می ریختیم که بریم بگردیم.همسرم مرد پاک و مهربون و پرتلاشیه هم کار میکنه و هم درس میخونه اما درآمدش کمه و کلا از لذت بردن از زندگی هیچی نمیدونه . من از نظر مالی همیشه تو رفاه بودم ولی الان وضعیت مالیمون سخته رابطمون خوب بود اما من از فشارهای مالی که بهش عادت ندارم خسته شدم و خیلی وقتا بخاطر کمک هایی که به همسرم کردم سرزنشش می کنم. من عاشق سفر و بیرون رفتنم و همسرم بیشترین نیازی که داره خوابه و دیدن تلویزیونه حس میکنم مثل رباط هیچ نیازی به تفریح یا حتی غذا نداره فقط خواب و کار همین. خیلی خستم هم از شرایط سخت زندگی و هم این تفاوت ها. احساس می کنم اصلا درکم نمی کنه. کلا همه چی رو من باید بگم تا انجام شه. پرداخت قبض ، پاس کردن چک ، بردن آشغال ، خوردن غذا ، تمیز کردن خونه ، برنامه تفریحی یا مسافرتی چیدن. چندین بار سر این مسائل دعوای حسابی کردیم در کل حس میکنم هیچی از خودش بلد نیست انکار هیچ فکری جز کار و درس تو ذهنش نیست نمیدونم واقعا مشکل چیه اما خیلی ناراضیم از زندگیم. یجورایی احساس افسردگی دارم. شوهرمو دوس دارم اما خیلی خستم. لطفا کمکم کنین چیکار کنم که زندگی مون خوب شه.
سلام خسته نباشین.ببخشیدمن مدت یک سالی هست ک بااقایی ک همشهری وهم دانشگاهی من هست آشناوواردرابطه دوستی شدیم.من قبل ازاین اقارابطه ای نداشتم وبه شدت درعقایدم سرسخت هستم.دخترمذهبی ای هستم.بعدازگذشت مدتی این اقابه من گفت ک بزای ازدواج میخادومادرشودرجریان گذاشته بود.وبعدازمدت ۷ماه درخواست رابطه کزد.اول مخالفت کزدم.وایشون هم گفت بخاطرلذت چنددقیقه نمیخام ایندموازدست بدم.وبیخیال شد.دوبازه ماه بعدبهم گفت ومن بخاطرقول ازدواج قبول کزدم.الان یک ساله باهمیم.خیلی اوقات شده دعواکردیم وخواستیم جدابشیم ولی نمیتونیم.میگ من آدمی نیسنم ک ول کنم عذاب وجدان میگیرم.تودخترخوبی هستی.اینم بگم ک اکثردعواهای مابرسراخلاق هست.اون اقاصبوزهست ومستقل ومنم زودرنجم وحساس وسریع ازکوره درمیرم وغرمیزنم. حتی مادرش بامن صحبت کردش برای ازدواج.مشکلی که دارم این هستش.این اقایه بارمیگه جدابشیم وازطرفی یه بازمیگ من کنارتوآرامش دارم دقیقامثل زمانی ک پیش مادرم هستم.ومیگ توخوبی وخونواده هامون بهم میخوره‌.ولی همیشه میگ من ازتهش میترسم.من دانشجوام.سربازی وشغل ندارم.باچی بیام جلو.من میترسم ازآخراین رابطه.تواگ خواستکارخوب اومدجواب بده. ولی من نمیتونم.چون دلم گیره.ازطرفی خیلی دوستش دازم.ولی اینک یه بارمیگ جدابشیم ویه بارمیگ من دوستت دارم ولی ازتهش میترسم باعث شده نتونم تصمیم بگیزم.ازطرفی کنارهم حالمون خوبه.نمیخام ازدستش بدم. خیلی پسرخوبی هست.همه کاری کرده.ولی ناچارامیخادبرگرده عقب ودوبازه بزای ۳تارشته اول بخونه وقیول یشه واقدام کنه برای خواستکاری.میگ الان هیچی ندارم.اون موقع دندان قبول بشم همه چیز درست میشه من نمیخام ازدستش بدم.میشه کمکم کنین.
سلام .سوالم رو هشت سالی میشه که سرکوب میکنم. من سی ساله هستم و هشت ساله ازدواج کردم. دختری بسیار مطیع خانواده بودم.خانواده من در ظاهر بسیار روشنفکر و درباطن بسیار تعصبی هستند. بطوریکه باوجود اینکه دختر به نسبت زیبا،خوش اندام و پر هیجانی بودم و میتونستم درخواست های دوستی زیادی داشته باشم، بدلیل تعصبات خانواده ،سختگیری برادرم که از نظر رفتاری تعادل هم نداره و بدبینه، و مطیع بودنم هرگز به خودم اجازه ندادم باکسی دوستی سالم داشته باشم.درحالیکه بسیار به این روند علاقه داشتم. در بیست و دو سالگی پسری بسیییار خوب چه از لحاظ فرهنگی اخلاقی شعور خانواده و تحصیلی به خاستگاری من امد. من دختری هستم که متاسفانه بسیار بسیار زیاد به ظاهر ادمها توجه دارم! و ایشون رو ازنظر ظاهری دوست نداشتم. ایشون قدشون ۱۶۹ هست و من ۱۶۴. ولی بدلیل خسته شدن از شرایط تعصبی خانواده و اینکه پدر و‌مادرم این آقا رو دوست داشتن باشون ازدواج کردم. ایشون خیلی مهربون هستن. و عاشق من هستن. ولی من هیچوقت عاشق نشدم و برخلاف حرف خانوادم ک گفتن ظاهرشون برام عادی میشه، هرگز این اتفاق نیفتاد! من هشت ساله که درکمال احترام و دوستی یاایشون زندگی میکنم. خار به دستشون بره من میمیرم! ولی از لحاظ جنسی علاقه ای بشون ندارم. و بدلیل قدشون همیشه معذبم. واقعا دلم میخواست همسرم از لحاظ اندام و چهره متناسب باخودم باشه. که نشد. ارزوی یک رابطه جنسی دارم که خودم با حرارت بخوامش.و به مردان دیگه کشش دارم که قطعا سرکوبش میکنم. ولی ب همسر خودم حسی ندارم. فقط احترام و دوست داشتن از روی عادت ???? من چه باید بکنم
سلام من 17 سالمه و دچار اختلالات پنیک هستم که ی مدت سه ماه بهتر شده بودم .من بچگی کودک کار بودم و تا الان ک بزرگ شدم سعی میکنم کمک خرج خانواده باشم .من بعد از خواهر فوت شدم متولد شدم و از کودکی بهم یاد دادن ک من اومدم تا جای اونو پر کنم و حرف گوش کن باشم .و تو سن 13 سالگی برای جلب رضایت و محبت مادرم به تنهایی رفتن به ی شهر دیگه برای حوزه علمیه و هیچ محبتی نسیبم نشد .سعی کردم به پدرم نزدیک بشم و محبت کنه بهم که واقعا محبتی ندیدم.بخاطر رضایت کلی خانواده رشته مورد علاقم نرفتم و دلم میخواد یه عکاس باشم و وقتی دارم میخندم خنده هامو ثبت کنم. این اواخر پنیکم بیشتر شده و حتی شب ها کابوس کمبود محبت میبینم. یه دوست پسر دارم که دو ساله با منه و داره تمام کمبود محبت رو جبران میکنه و درک میکنه هیچ وقت درخواست بیجا نکرده و هیچ چیز غیر شرعی نداشتیم. اصلا علاقه ندارم خونه بمونم چون حس میکنم برگشتم ب زندان و پنیکم اینجا داره تشدید میشه حس میکنم آرزوهای خودم برباد رفته ب سلیقه خانواده خوردم و پوشیدم و خوابیدم و گشتم ک حتی نمیدونم سلیقه خودم چجوریه؟ نمیدونم چیکار کنم که خود واقعیم رو پیدا کنم. ممنون میشم کمکم کنید.
سوال خود را بنویسید، کارشناسان ما به شما پاسخ می دهند

برای تماس با ما با شماره های زیر تماس بگیرید