02144056338
drshabanmandana@gmail.com
02144056338
02144025086
02126159483
09195711714
خانه
درباره ما
همکاری با ما
خدمات
دپارتمان ها
درمان زوج و خانواده
مشاوره و روان درمانی فردی
روانپزشکی و دارودرمانی
روان درمانی و مشاوره نوجوان
روان درمانی و مشاوره کودک
گفتار درمانی
همه دپارتمان ها
دوره های آموزشی
دوره های آتی
دوره های برگزار شده
مقالات
والدین موفق
زندگی بهتر
پیش از ازدواج
تمامی مطالب
تماس با ما
نوبت دهی آنلاین
مراکز افق سلامت
سوالات روانشناسی
خانه
درباره ما
همکاری با ما
خدمات
دپارتمان ها
درمان زوج و خانواده
مشاوره و روان درمانی فردی
روانپزشکی و دارودرمانی
روان درمانی و مشاوره نوجوان
روان درمانی و مشاوره کودک
گفتار درمانی
همه دپارتمان ها
دوره های آموزشی
دوره های آتی
دوره های برگزار شده
مقالات
والدین موفق
زندگی بهتر
پیش از ازدواج
تمامی مطالب
تماس با ما
نوبت دهی آنلاین
مراکز افق سلامت
سوالات روانشناسی
02144056338
02144025086
02126159483
09195711714
drshabanmandana@gmail.com
سوالات متداول
ازدواج و زناشویی
کودک و فرزندپروری
اضطراب و مشکلات فردی
نوجوانان
دسته بندی نشده
سلام خانم دکتر، من ۲۲ سالمه و پدرم خیلی محدودم میکنه جایی نمیتونم برم تفریحی نمیتونم بکنم یا اگرم اجازه بدن با کلی اجبار و منت و هزار توصیه است که آدم کلافه میکنه... همش خودم و با هم سن و سالام مقایسه میکنم و افسوس میخورم ! و اصلا هم نمیتونم با پدرم صحبت کنم چون حرفای من و گوش نمیده و بد برخورد میکنه و همچنین من خیلی سریع گریه ام میگیره و نمیتونم ادامه بدم .... اینقدر این محدود بودن داره اذیتممیکنه جدیدا حس میکنم افسردگی گرفتم ???
تو کودکی مورد تعرض قرار بگیری چه عوارضی داره هر چی بزرگ تر میشی ؟
سلام.من ۲۳ سالمه.مشکلم اینه که پدرو مادرم از هم طلاق عاطفی گرفتن.ینی حتی گاهی بهم سلام هم نمیکنن.واقعا از نظر روحی بهم ریختم.چیکار کنم؟
سلام من بیشتر از دوساله که هر چندوقت یکبار خوابی رو میبینم که از من میخواد کاری رو انجام بدم(خوابهای متفاوت اما با موضوع یکسان)...بعضی از قسمت های خوابم ب عینه تکرار شده در واقعیت مثلا یک هفته بعد یا بیشتر و حسی که من توی خواب دارم اون لحظه تو واقعیت برای من تکرار میشه.... آدمی رو دیدم که تااون موقع اصلا نمیشناختمش، اما بعد که بیدار شدم دیدم باهمون جزئیاتی که من دیدم و باهمون اسم وجود داره و باآدمی که من توی خواب میبینم( و دورادور میشناسمش) دوست صمیمیه!!! این تکرار منو میترسونه که نکنه الارم باشه، و از طرفی کاری که باید انجام بدم خیلی سخته برام! اصلا نمیدونم باید چی کار کنم
سلام خسته نباشید من دوتا مشکل دارم اینه که وقتی از یه رابطه چه دوستانه و چه عاطفی که خارج میشم بدی های اون آدم رو یادم نمیاد همیشه تو ذهنم اون فرد بهترین آدم بوده و من بدترین و خودم باعث و بانی خراب شدن رابطه بینمون هستم با این که وقتی اطرافیان درباره ظلم هایی که در حقم شده میگن یادم میاد که تقصیر من نبود اما از چند روز بعد دوباره همون جوری میشم و دیگری این که به وسواس فکریه شدید دچار شدم یعنی با خودم میگم اگه آهنگی که الان پلی میشه شاد باشه اونی که دوسش دارم دوباره برمیگرده یا اگه تو خیابون ۲۰۶ آلبالویی ببینم یعنی فلان اتفاق میوفته واقعا دارم آدییت میشم خواهش میکنم کمکم کنید???
سلام خسته نباشید تو خونه ما همیشه دعواس من موندم بین دعوای پدرو مادرم مامانم اصلا بابامو دوست نداره ولی خب به خاطر من و خواهرم مونده بابامم یه مدت اعتیاد داشت ولی مامانم کم نیاورد وایساد تا خوب شه بابام.مادرم از وقتی یادمه کار میکنه از برگ گل پاک تره کل زندگیشو فدای من کرده به پای بابام نشسته الان بابام بهش میگه تو فاحشه ای خیلی اصرار کردم تا این حرفارو مامانم سر بسته این حرفارو بهم گفت بابام کلا مریض شده انگار فک میکنه مامانم با همه رابطه داره نمیدونم چیکار کنم بابامو چجوری ببرم پیش مشاور هرچقدم به مامانم میگم جداشو ازش قبول نمیکنه چون نسبت فامیلی دارن با پدرم به خاطر حرف مردم و اینا...من چیکار کنم الان
سلام. امیدوارم کمکی کنید دختری ۲۳ ساله هستم تک فرزند کارشناسی معماری خوندم دوباره امتحان ارشد دادم ولی نرفتم. همه حسای بد دنیارو دارم افسردم ناراحتم تنبلم بی انگیزم بی تحرکم بی شور و نشاطم کم حرفم اعتماد بنفس ندارم از جامعه فراریم تنهام بدبختم. شاید یکی از علل اصلی این حالم خانوادم باشن از وقتی یادمه مامان بابام باهم دعوا میکنن تا الان. بابام مردی با افکار قدیمیه. علت اصلی دعواهام میشه گفت دخالت خانواده هاشونه. و اونچیزی ک ب من مربوط میشه اینه که میشه گفت بابام دوسم نداره همین فکرای قدیمی ک دختره و اینا. تو دوستیابی بشدت ضعیفم. میشه گفت اصلا دوستی ندارم کسیکه حتی حرفای روزمرگیمو باهاش بزنم. تو این دنیای ۷میلیاردی تنهام کسی نیس دوست صمیمیم باشه. دوستای معمولیو دارم از اونا ک تا خبری ازشون نگیری بفکرتم نیستن فقط وقتایی ک کارشون میفته میان سراغ آدم ???? تلاشم واسه خوب کردنم اینه که همت کنم خودمو سرپا کنم منم مثه بقیه یه زندگی حتی عادی داشته باشم نهایتش یکی دو روز تا یه هفته جواب میده بعد اون من همون آدم افسرده حال بهم زنم ک هیچ انگیزه ای واسه ادامه دادن و زندگی کردن نداره.آخرش ک چی؟ بدردنخورم هیچی از دستم برنمیاد ن آشپزی ن رقصیدن تنبلم مثلا همین کتاب نظریه انتخابو دوماه گذاشتم جلوم ولی فقط ۱۰۰ صفحشو خوندم درسته کتاب عالیی هس ولی میدونید ک اصلا حوصله هیچیو ندارم حتی خودم. تحرکم ندارم فقط میخورم میخوابم. میدونید انگار ته باتلاقم ب یکی احتیاج دارم بیاد کمکم کنه خودم دیگه نمیتونم خودمو خوب کنم. زیاد ب فکر خودکشی اینا میفتم فکر میکنم بی ارزش ترین موجودیم ک خدا آفریده ک حتی واسه خودمم مهم نیستم چ برسه بقیه از همه متنفرم همه بفکر خودشون هستن دلم میخواد برم جاییکه هیشکی نباشه خودم باشمو خدا فقط زل بزنم بهش
سلام من دانشجو هستم برای درس خوندن اصلا تمرکز ندارم خیلی هم کند هستم تو همه کار هام نه تنها درس کند و حواس پرت ممنون میشم راهنماییم کنید
سلام روزتون بخیر من نامزدم اقایی ۲۳ ساله است که تازگی ها یک وحشتی پیداکرده که خیلی داره به روح و جسمش فشار وارد میکنه و من واقعا نگرانشم.نامزدم درست بعد ازتاریک شدن هوا و خلوت شدن شهر ازبیرون رفتن میترسه و استرس شدیدی میگیره بطوریکه رنگش میپره
سلام و خسته نباشید.من ۲۵ سالم هست و از یک خانواده نسبتا مذهبی. متاسفانه بعلت عدم اگاهی سال اول راهنمایی هایمن خودم و از دست دادم(نه تجاوز و نه اینکه هیچ وقت رابطه و دوستی با هیچ مردی نداشتم) به خاطر کنجکاوی و اینکه من توی اون زمون هیچی در این مورد نمیدونستم و از همکلاسی هام چیزایی شنیده بودم و به خاطر عدم اگاهی و کنجکاوی این اتفاق برام افتاد تا یه مدت بعد که فهمیدم چی سرخودم اوردم و از اون زمان کل زندگیم عوض شد همیشهه اضطراب دارم و ووو .. الان که خواستگارهایی دارم و به خاطر این موضوع رد میکنم و خانوادم چیزی در این مورد نمیدونن و نمیتونم بگم .این چند ساله خیلیی یا خودم گفتم که نباید ازدواج بکنم ولی هر بار که خاستگار میاد تا رد کنم بدترین روزاارو میگذرونم چند باری خواستم به خواستگارم بگم مشکلمم و ولی از ترس آبروم نگفتم و نمیدونم اصلا باید چجوری بگم میترسم از قضاوت هاشون .اصلا نمیدونم دیگه باید چیکار کنم نه دیگه میتونم درسم و ادامه بدم نه بیرون میرم نه کاری میکنم شبا تا صبح بیدارم و گریه میکنم بقیه روزم که فقط استرس دارم....تا این لحظه هیچ وقت با کسی در این مورد حرفی نزده بودم ولی دیگه نتونستم خودم و نگه دارم ممنون میشم راهنماییم بکنید چیکار باید بکنم
سلام خانم دکتر برای درمان شخصیت کنترلگر چه راهکاری وجود داره؟ من آگاه هستم که کنترلگر هستم و بطور جدی میخوام این قضیه رو حل کنم. و اینکه کنترلگر بودن در طبقه بندی اختلال شخصیت قرار میگیره؟؟؟
سلام خانم دکتر...من ی دختر ۲۰ ساله ی بسیار بسیار زودرنجی هستم...یعنی کوچک ترین چیزی اتفاق بیفته ک ناخوشایند باشه اشکمو درمیاره...بطور مثال من در یک مهمونی بودم ی اتفاق افتاد ک بدون اینکه بخام جزو بی احترامی من ب فرد مقابلم حساب شد...من خودم موضوع رو زود فهمیدم و بعد ک به خانه رفتم باهاش تماس گرفتمو ازش معذرت خواستم ولی بعد قطع تماس کلی گریه کردم...توقع نداشتم ک بخاطر یچیز کوچیک ک اصن عمدی نبوده ازم ناراحت بشه..درسته ک باهام پشت تلفن خوب برخورد کرد اما بازم من رنجیده شدم...من تو خیلی ازینجور اتفاقات اذیت میشم..واقعا دست خودم نیس...گاهی میخام مقاومت کنم ک اشکم درنیاد ولی انگار بیشتر میشه...مامانم میگه تو اینجوری باشی اینده نمیتونی زندگی کنی...روی خودت کار کن...ولی اخه چجوری؟؟؟؟
1
2
3
4
5
6
>
All right reserved @copy 2019 by ofoghsalamat
دکتر ماندانا شعبان
برای تماس با ما با شماره های زیر تماس بگیرید