02144056338
drshabanmandana@gmail.com
  • 02144056338
  • 02144025086
  • 02126159483
  • 09195711714

سوالات متداول

دختر ۱۹ ساله هستم و خانواده مذهبی و سنتى دارم و محدودیت هاییکه از جانب خانواده برام تعریف میشه منو آزار می ده و خیلیا رو نه با منطق میشه تطبیق داد و نه حتی با اعتقادات مذهبی. من حتی برای چیزهایی که شخصیه و به هیچکس ربطی نداره هم اختیار کامل ندارم. من حق اینو ندارم که یه جایی از گوشم رو سوراخ كنم یا موهام رو رنگ کنم در حالیکه این بدن منه و اینها هم کارهای بدی نیستن و دختری که این کارها رو میکند هم دختر بدی نیس. ولی مادرم به چشم بدی به این تمایلات و سلیقه های من نگاه می کنند انگار که دارم قدم برمیدارم برای خراب شدن:/ و صحبت های من رو درباره اينکه اینها کارهایی نیستند که از نظر اخلاق يا مذهب یا هر چیزی غلط باشند اصلا قابل قبول ومنطقی نمی دونن و حتی خودشونم دلیلی ارائه نمیدن جز اينكه مثلا زشته و میپرسم چرا زشته و فقط میگن خب زشته دیگه یا فلان فامیل چه چیزی میگه و من نمیدونم چرا باید نظر دیگران انقدر اهمیت داشته باشه. و با این که نامعقول لباس نمی پوشم و تمام دوستانم قبول دارند که ب نسبت اکثریت دخترها آدم بسته تری هستم بازهم بعضی جا ها مخالفت میکند من به پوشش اعتقاد دارم ولی تا حدودی که درک کامل دارم. و یا درباره ارتباط با جنس مخالف خانوم خرم من حتی با مردها دست هم نمیرم چه برسه به روابط دیگه ای من حتی یک دوست پسر هم به عمرم نداشتم ولی باز وقتی توی جمع مختلط حصور پيدا ميكنم و حتی برای دورهمی نهار خوردن هم از طرف پدرم با واکنش های شدیدی رو به رو میشم. با مهاجرت مخالف اند مادرم میگه سفر رفتن دختر خوب نیست من نه لب به سیگار زدم نه به الكل نمیدونم چی میخوان من باور دارم که دختر خوبی هستم ولی حس میکنم با من خیلی مشكل دارن و من برای کوچکترین کارهام هم اختيارم دست خودم نیست همش به خاطر محدودیت هام غصه و حرص می خورم و نمی دونم چيكار کنم نه جرئت رو برو شدن با دعوا هاشون رو دارم که برم خودم کاری که میخوام رو انجام بدم و نه تحمل ناراحت کردنشون و نه طاقت جنگ اعصاب بعدش که میخوان منو به چشم دختر پررو و گستاخ ببینن و برای آينده روابطمون به مشكل بخوره و حس میکنم ترسو ام که نميرم کار خودمو بكنم الان من باید چیکار کنم؟
سلام...خسته نباشین ...اول میخوام تشکر کنم از اینکه سوالم رو خوندین و پاسخ دادین دکتر کوچکی ...من همون خانم ۲۹ ساله ای هستم که قم زندگی میکنیم و شوهرم بعد از ازدواج محدودیت های زیادی برام ایجاد میکنن... قبل از ازدواج ما در مورد اکثر مسایل صحبت کرده بودیم و واقعیت اینه که چون چنین محدودیت هایی اوایل ازدواج دیده بودم به شدت حساس بودم و میترسیدم ...اولین بار ابراز میکردن که مشکلی ندارن ولی هر بار کم کم انتقاد میکردن و سری آخر چند روز قبل ازدواج بهم گفتن کلا با کار کردن و... مشکل ندارن ولی هر جا احساس خطر کنن قطعا مخالفت میکنن ...البته این نکته رو باید بگم که ایشون قبلا به علت خیانت همسرشون جدا شدن و وقتی با چند نفر مشورت کردم ابراز میکردن که چون این تجربه رو داره و از طرفی تو سالها پنهانی باهاش در ارتباط بودی نمیتونه راحت اعتماد کنه و باید صبور باشی ، ناراحتیت رو ابراز کن ولی اصرار به چیزی نکن ، به جز حس بدی که به خاطر عدم استقلال دارم چیزیکه منو نگران میکنه اینه که هیچوقت اعتماد شکل نگیره...با شوهرم بارها صحبت کردم از حسم گفتم و ایشون فرد فوق العاده باهوشی هستن و من رو خیلی خیلی خوب میشناسن ولی میگن اصلا اشکالی تو این مدل زندگی نیست ...چند باری که خیلی نا امید بودم بهم میگفتن همه اولش همینطور زندگی میکنن و به زندگیه ۱۰ ساله دیگران نگاه نکن ولی واقعیتش من فکرشم نمیکردم که مردیکه اینقدر همراهمه اینقدر حساس باشه و باورم این بود که مردای متعصب سنتی ازدواج میکنن...من چطور میتونم بفهمم به مرور و با صبر اوضاع بهتر میشه یا برعکس توقع ایجاد میشه و یه نکته دیگه اینکه شوهرم خیلی خیلی لجباز و واکنشی هستن و معمولا با ابراز و سکوت بیشتر به خواسته هام میرسم تا اصرار یا بحث یا حتی توضیح ...بی نهایت ممنونم که سوالم رو خوندین
سلام خسته نباشین ...ممنون از پیج خوبتون و پاسخگوییتون چند ماهه که عروسی کردیم و منزلمون طبقه بالای مادر شوهرم هست ...خودم و شوهرم تقریبا شخصیت مستقلی داریم ولی به واسطه منزلمون من مشکلاتی دارم مثل اینکه به واسطه سهولت در رفت و آمد شوهرم زمان زیادی رو طبقه پایین هست و چون مشغله کاری زیادی داره وقت زیادی واسه من نمیمونه و این من رو ناراحت میکنه ( البته که از ارتباط خوبش با خانوادش خوشحالم ولی از اینکه زمان زیادو مشخصی برای من نمیمونه و هر لحظه ممکنه روند تغییر کنه اذیت میشم ) و یا اینکه پسر خواهر شوهرم خیلی راحت و زیاد میاد خونمون و من قصد شکستن دل بچه رو ندارم شوهرم به شکلی متوجه ناراحتی من شد و من براش توضیح دادم ولی جز مدتی ناراحتی تاثیر مثبتی نداشت من خیلی خلاق نیستم و راه زیاد و خاصی به ذهنم نمیرسه که این مسئله رو با کمترین ناراحتی و آسیب حل کنم.از طرفی امکان جا به جایی منزلمون نیست و من نمیخوام دل بچه خواهر شوهرم ، شوهرم و خانوادش رو بشکنم چون برام همگی محترم و عزیزن و از طرف دیگه برام خیلی سخته که مدام زنگ تلفن یا درب خونمون تو هرساعتی زده بشه ( غیر مستقیم هم سعی کردم بگم ولی چون گرفتارن اصلا متوجه نمیشن و به خودشون نمیگیرن ) فقط شوهرم مستقیم میدونه که مفید نبود ..ممکنه راه کار بهم بدین ؟!!
با سلام و عرض تشکر از زحمات شما من تازگی ها در کارگاه های مهارت زندگی و کارگاه انواع عشق با دیدگاه برگ شرکت کرده ام اوایل در مورد کودکیم هر چقدر فکر میکردم چیزی به یاد نمی آوردم که بتواند کمکم کند که زخم های دوران کودکیم را بشناسم اما با فکر کردن زیاد یادم اومد کودکی بسیار مغرور و خشمگین در مهد بودم و در بعضی محیط های اجتماعی رفتار نامناسب از نظر جنسی داشتم مثلا به گفته خواهرم در سن شش سالگی از الت تناسلی مردانه و روابط زناشویی می گفته ام با وجودی که در خانواده ای مذهبی و مقید بزرگ شده ام یا خود را به یاد دارم که پدرم به خاطر تقاضای نامربوطم از پسر عمه ام مبنی بر دیدن آلت تناسلیش بر اثر کنجکاوی حسابی با من دعوا کرده است و شبی را به یاد دارم که در کنار عمویم خواب بودم و حس کردم با وحشت از لمس آلتم از خواب برخاسته ام . من چندین رابطه ناسالم را تا این سن پشت سر گذارنده ام آیا این مسایل و خشم دوران کودکیم می تواند در درمانم موثر باشد ؟سوالم اینجاست چرا تا این میزان عصبانی و گستاخ و بی پروا بوده ام؟ من از یک سالگی در مهد بوده ام به خاطرکارمند بودن هر دو والدینم . به تازگی با گذراندن کارگاه ها و آگاهی از تاثیر دوران کودکی و ضمیر ناخودآگاه توانستم به آخرین رابطه ناسالمم با قاطعیت پایان دهم اما در مورد کودکیم نگران تر شده ام . با سپاس
سوال خود را بنویسید، کارشناسان ما به شما پاسخ می دهند

برای تماس با ما با شماره های زیر تماس بگیرید